با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون 

استنباط از پی نظر بر کتاب الفبای فلسفه - نایجل واربرتون . بخش چهارم . حق بدون نظم ناممکن ! 

اهمیت و خاصیت نظم در عالم 

نظم و حق رو میتوان دو موضوع عدیل و قرین با هم انگاشت ، نظم تعریفیست که گستره اَش به فراتر از جهان و اما حق مفهومی که به سببِ وجود عدالت میان انسانها باب شده . اگر بگوییم این حَقِ ستاره ای است که پس از سالها گسیخته شود عجیب است ولی زمانی که گفته میشود نظمِ حاکم در عالم موجب میگردد اجرام آسمانی بعد از مدتی متلاشی گردند قابل درک است و اما این نظم حاکم در عالم اگر نباشد تعاریفی همچون حق و عدل دیگر معنی ندارد چراکه نتیجه ی اعمالمان نامشخص و غیر قابل پیش‌بینی است و نکته ای جالب توجه این است که اگر مجموعه هایی صاحب نظم نباشند بسیاری نا حقی و ناعدالتی به وضعی عجیب در آن ایجاد میگردد که نتیجه ی عدمِ تطبیق و تبعیت از سرشت و جریان خلقتِ عالمِ دربرگیرنده است . 

در رابطه با برهان علت اول و اشکال وارد بر آن استلال و اینکه نظمِ حاکم از کجا سرچشمه می‌گیرد میتوان یادآور بود که باوری در اذهان است که آفرینش عالم از یک نقطه آغاز شده و اگر خالق این عالم پروردگار است و هر علت و هر چیز ، معلول و دلیلی دارد ، آیا پروردگار علتی نامعلول و بدون منشأ است ؟ در این حیث میبایست به نکته ای اشاره داشت ؛ حدودِ فهم و ادراک ما از عالم و موضوعات محدود به وجودمان و مجموعه تجربیاتمان است که البته از پی مقایسه ی این مفاهیمِ استنباط شده با یکدیگر ، فرضیاتی به شکل متشابهات ایجاد میگردد ولی اگر نسبت به موضوعی وجودمان اندکی تجربه و شناخت نداشته باشد آیا میتوانیم از آن درکی داشته باشیم ؟ به عنوان مثال ما نمی‌توانیم این را درک کنیم که عالم نقطه ی آغاز و پایان ندارد چراکه وجود ما به وضعی تکامل یافته است که یومی به دنیا آمده و یومی جان میدهد بنابراین چون ما به واسطه ی این وجودی که ادراکش به واسطه ی تجربیات حاصل میگردد و محدود به خلقت و آفرینش خویش و دیگر موجودات مشابه است پس نمی‌تواند بی آغاز و بی پایان را درک کند ۱ و اکثراً آفرینش جهان را که منظور آغاز حیاتمان در سیاره ی زمین است را با پیدایش عالم اشتباه میدانند ‌. شاید تا اینجا توانسته باشیم بپذیریم که هم نظم دهنده ی عالم و هم خالقِ جهان ها و جریانات و منظومه های موجود در عالمین پروردگار باشد ولی یک موضوع باقی میماند که چطور و آیا پروردگار یک استثناء و تنها علتِ بی معلول است ؟ عجیب است که بتوان اینهمه را در عالم دید ، به سببِ خوبی خوشنود بود و سپاس گفت و به سببِ سختی فروتنی داشتو جویای حکمت بود ، بر زیباییِ چرخه ی زندگانی و اینان نگریست و پی نبرد به اینکه انگیزه ، معلول و دلیلی که خود از سویِ پروردگارِ یگانه ی بی همتایی که خود علتِ وجودِ نیکویی است ایجاد میگردد چه است و آیا روشن نیست ؟ نیکیست که دلیل وجود است ، باورمند بر پروردگار و نابارور و ندانم گرا یک موضوع است و هرگز در خود نمی‌بینم که بتوانم روی کاغذ وجود پروردگار را اثبات نمایم ، مگر اینان که برجای آورده میشود ولی موضوعات و مواردی است که شاید همانند اثبات وجود پروردگار سخت و پیچیده نباشد ، از جمله نظم ، حق ، بازگشت اعمال به سوی خودمان و اینکه با هر عقیده و باور این مهم است که خوب باشیم که در حقیقت اگر طالبانِ پروردگار و ادیان و دانشمندان در تلاشند به این سبب است ، خوب و عادل بودن و بدیهیست که دانایی به سببِ درستی ابتدایی ترین لازمه است . 

 

۱ یادآور از کتاب زبور : انسان را تنها اندکی از فروشتگان کوچکتر آفریدی