ذهن مثل خمیر بازیه و وجودی که تابعِ ذهنه !

تاثیرات می‌تونه مضر نباشه ، هرگز مخالفتی هم نیستو نمیتونه مخالفت صحیحی باشه که ذهن رو از کنکاش و دریافت « مباحثی پراکنده و آزاد » محدود کرد ولی موضوع اینه یکسری اصلها هستن بهمون کمک میکنن ذهنمون حتی اگر فرمی نا منظم و غیر متمرکز بگیره ازش رها بشیم . به عنوان مثال وقتی به داستان یه کتاب گوش میدیمو با وقایعش اُخت میشیم یا همزاد پنداری میکنیم یا تو اینترنت میگردیمو موضوعات گوناگون ذهنمون رو به شکلی آگاهانه و یا ناخودآگاه درگیر می‌کنه . احتمال داره این تاثیرات مناسب و یا نامناسب باشه و گاهی به حدودیش مناسبه و گاهی بیش از اون حدود که ذهنمون درگیرِ موضوعی بشه نامناسبه . حالا اگر یکسری اصول رو بدونیم ابتدا میتونیم نسبت به مسائل گوناگون و اینکه مناسبمونه تشخیص صحیح داشته باشیم ، به عنوان مثال اگر یک مهندس اصول صحیح رو آموخته باشه ، هزاران مطلب گوناگون هم که بخونه و از ذهنش بگذره نمیتونه مایه ی انحرافش بشه چون نسبت به اصول استواره و مثالی دیگه شخصی رو در نظر بگیریم که به عنوان مثال تحصیل و یا کار کردن ارجحیته زندگیشه و اطبینان داره که از پی اینه که برای خودش و دیگران برترین نتیجه منتهی میشه پس باز هم هزاران مطلب و داستان نمیتونه نظرش رو عوض کنه ولی دونستن این اصول و ارکان و مُتکیو استوار بودن نسبتِ بهش فقط بخشی از لازمه ی تمرکز و فعالیت صحیح و منظم ذهنه و بهش دیگه به یکایک رفتارمون برمیگرده ، از ورزش ، فعالیتهای هنری ، تفریح و حتی رژیم غذایی گرفته تا فراهم بودن بستر از جهات گوناگون به سببِ پیمودن مسیر به سمت اهدافمون ، به شکلی که تزلزل و سستی نتونه بهمون غلبه کنه .

لازمه چند نکته رو توجه داشته باشیم که تا زمانی که به سمت رسیدن به هدفی در حرکتیم نباید نگران رسیدن بهش باشیم ، گاهی زمان لازمه تا وجودمون به روندی عادت کنه و باز هم نباید موجب نگرانی و دلسرد شدنمون بشه چراکه از لحظه‌ای که از حرکت به سمتِ اهداف و ایده آل هامون متوقف بشیم ، در حقیقت از اون لحظست که باختیم وگرنه چالش های گوناگون همیشه وجود داره و انسان به حدودی قدرتمنده تا بتونه به چیزایی بسیار فراتر از اونچه که خواستشه برسه .