با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
عشق , منطق ; تعقل ، سلطان سلیمان و ملکه ی سبا
بدیهیه که زندگی بدون رفاه ، آسایش و لذت به زجری غیر قابل وصف بدل میشه ، همونطور که بدون منطق و سنجیده کار بودن هیچ یک از این موارد به ثمر نمیاد ولی چطور میشه بین عشق و منطق تعادل یافت تا زندگیِ بدون عشق که بسیار بسیار سخته و سرانجام به پوچی منتهی میشه رو تجربه نکنیم و از منطق و سنجیده کاری هم غافل نباشیم که از جهتی دیگه زندگیمون رو به تباهی و نابسامانی نره و شکی ندارم که وقتی بین عشق و منطق تعادل برقرار میشه از پیِ تعقله و غیر قابل اجتنابه که هم به « شناخت و درک » و هم به « رعایتِ اونچه که صحیحه » حاجتمنده و اگر تصمیماتمون از این صافیه تعقل رد نشه و یکایک مواجه هامون بر این اساس نباشه قطعاً نمیتونیم زندگی مطلوب و خوشایندی رو برای خودمون و دیگران بوجود بیاریم ، البته و البته یه استثناعاتی هست که پیش از بیانش باید یه تعریفی از مفهوم عشق و منطق رو بازگو کنم ؛ عشق به معنی علاقه و دوست داشتنیه که بی انتهاست بنابراین غیر قابل محاسبستو تنها کلیتی ازش برامون قابلِ درکه و زمانی که مواجهمون بر اساس عشقه یعنی نمیتونیم انتها و سرانجامی رو پیشبینی کنیم ولی با تمام وجود نسبت به این تصمیم استوار و مصمم هستیم و میخوایم تا همیشه مشغول و معطوفش باشیم در عین حال که منطق مقوله ایه که تمام و جزء به جزء قابل محاسبست و شکی نیست که اگر تصمیماتمون بر اساس تعقل که لازمَش شناخت و سنجیدنه باشه برترین تصمیمه و همون تعادل بین عشق و منطِقه ولی گاهی میشه استثناعاتی هست که مشاهیری مثل سلطان سلیمانِ بزرگ در تورات ( عهد عتیق ) ، در بخش امثال سلیمان بهش اشاره داشته که گاهی دلت رو به خدا بسپار و در اون پِی باش که دلت بهت میگه و اینجاست که با عشقی بسیار خالص ، اعلاء و وسیع مواجه میشیم که اصلاً تعقل گنجایشِ درکش رو نداره و به همین دلیله که گفته میشه در پی دلت باش و به نیرویی که آگاهتر ، تواناتر و فراتر از تعقل که قدرتی نزدِ انسانه اعتماد و باور داشته باش تا اون راهنمات باشه ، اما !!! و اما سلیمان این رو در ابتدای کتاب میگه و تو کتابی که بعید میدونم مطالعش بیشتر از یک ساعت زمان ببره صدها نکته ی ضروری و بسیار مهم رو یادآور میشه که به هر جهت و با اینکه دلسپرده و جاری بر اون سوی هستی ، پیروی ازش بسیار حائز اهمیته و در حقیقت اینهاست که بهمون یاد میده اگر برای بدست آوردن دل شخصی و یا رسیدن به مقصودی تعقل و گستره ی شناختمون کافی نبود و جواب ندادو خواستیم از طریق اعتمادو اتکا به حرف و خواسته ی دلمون که اغلب اشتیاق فراوان و حسی بسیار خوب به جهتِ موافقش و به منظورِ انجام و دنبالش رفتن داریم ، چطور موقع تصمیم گیری و مواجه اشتباه نکنیم بلکه نسبت به پیمودنِ این مسیر مصمم و استوار باشیمو تردید نکنیم بازم بسیار سفارش دارم به مطالعه ی این بخش بسیار کوتاه از این کتاب .
و اما در رابطه با سلطان سلیمان و ملکه ی سبا ما خیلی چیزا رو حداقل در رابطه با دوستی میتونیم یاد بگیریم به عنوان مثال ملکه ی سبا به سلیمان میگه که من هرکی رو دیدم دنبال غارت و چپاول بوده ولی تو اینجوری نبودی و شاید این مایه ی علاقه مند شدن باشه و ما توی زندگی روزمره میبینیم که خیلی هارو بخاطر منافع خودمون میخوایم و به شکلی ناخودآگاه ، خودخواهیم ولی اگر متفاوت باشیمو دیگران رو ابتدا بخاطر خوبی خودشون بخوایمو حاظر باشیم از خودمون بگذریم حسه اونها نسبت بهمون چیه ؟
از بسیاری روایت های دیگری از این کُتب میشه دریافت که چطور در رابطه در حین علاقه به انجام کارهایی نه فقط خودمون از انجامش اجتناب کنیم بلکه اگر با دعوت جانب مقابل مواجه شدیم هم بپرهیزیمو تو دلمون متوقفش کنیم تا موقعی که اون زمان مناسب برسه و اینطور مسئولیت پذیری و عهده مند بودنمون رو ثابت کنیم که حتی اگر در لحظه مایه ی ناراحتی بشه ، در بلند مدت به عنوان یک حُسن و خوبی برامون محسوب میشه و صدها مسئله ی دیگه که بهمون یاد میده چطور رابطه برقرار کنیم ، چطور قضاوت کنیم ، صفات خوب و بد چیه و چطور سرمون کلاه نره و تصمیم بگیریمو دلِ شخصی شایسته رو بدست بیاریمو کی و چجوری از حق خودمون دفاع کنیم و یا محافظ و پناهِ دیگری باشیمو در کل نکاتی بسیار مهم در راستایی که چگونه به برترین ها و زندگیِ ایده آل و موفق در غالب یه رابطه ی زیبا و موفق برسیم که متأسفانه مشاهده میشه که اشخاصی پس از سالها رابطه بهش پی نمیبرن و دائماً رنجیرو متحملند و چه بهتر که پیش از رابطه اینارو یاد بگیریم و از پایه به نحوی احسن بنا بشه .