با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
معطوفِ مسائل گوناگون بودن کی خطرناک میشه - خبرگی و تقدس .
معطوف مسئله ای بودن موجب میشه در ابتدا تفکرمون و سپس وجودمون نسبت به اون سوی گرایش پیدا کنه و اگر اون موضوع درست و مناسب باشه که هیچ مشکلی نیست ولی اگر صحیح باشه مثلِ یک گردآب میمونه که دائم وجودمون بیشتر درونش غرق میشه . حالا چه کنیم که بتونیم موضوعی رو تشخیص بدیم و مهمتر از اون بتونیم نسبت بهش استوار بمونیمو متزلزل نشیم و اصلاً چرا ما گاهی ابتدا درمیابیم و به اصلاح ایمان میاریم و سپس منصرف و سرد میشیم ؟ در نظر بگیریم یک شخص به حرفه و تخصص و یا هدفی علاقه مند میشه ، شروع به فعالیت در راستاش میکنه و گاهی بستر مناسب به جهت رشد فراهم نیست که موضوعی دیگست ولی گاهی میشه بستر رو فراهم داشت و توانایی و لازمه ها به جهت پیمودن مسیر فراهمه ولی خودمون متزلزل میشیم که اگر تنها باشیم دلیلش اغلب بخاطر تغییرِ عقاید و بارهامونه و اگر حرکت تو در راستای اون مسیر به شکلی غیر انفرادی و در شرایطی یکسان باشه و یک و یا چندین عضو دیگه موجب اختلال بشم ، باز هم موضوع به همون اندیشه و باورهامون برمیگرده چون همه در ابتدا با هم موافق و همراه شدن ، بستر و توانو امکان هم فراهمه پس تنها باور و ایمانه که مایه ی تزلزلمون میشه . در نظر بگیریم یه یک یا چندین شخص گفته میشه در قله ی کوهی بنایی هست که مملو از کتب علمیه بسیار ارزشمند و معدنی از طلا و الماسه و حرکت به سمته اون مقصد شروع میشه ، چالش ها و مشقت های گوناگون پیش میاد ، گاهی سره کمو زیاد سهم بحث میشه ولی از حرکت بازایستاده نمیشه ولی زمانی که یک باوری بوجود میاد که اونجا هیچ چیزی نیست و یا نمیتونیم به اونجا برسیم ، اینجا نقطه ی شکسته اصلی محسوب میشه و بسیاری مثال ها هست که گاهی برامون رسیدن به اهدافی ممکنه ولی خودمون منصرف میشیم که قطعاً رسیدن بهشون غیر ممکن میشه و مشکل چیه ؟ ابتدا تقدسِ نسبیِ وجودی و قدرتمند بودن باورمون که از جهتی به خودمون برمیگرده و لازمه در راستایِ صحت و سلامت وجودِ خویشتن و دیگران کوشا باشیم و از فساد جلوگیری کنیم ، چه فساد اخلاقی باشه ، چه مالی و حتی در رابطه با بیمار شدنِ جسم و روان ، چه فردی و چه جمعی اینهاست که تقدسمون رو از بین میبره و موجب تزلزل و گمراهی و انصرافمون میشه و چونانکه وجودمون از این تقدسِ نسبی برخوردار باشه در راستایِ تقویت باورمون لازمه با مفاهیم صحیح آشنا باشیم . در نظر بگیریم شخصی در اون کوه به سمته قله درحرکته ، وجودش سالم و قویه ولی چون نفهمیده که هزاران نفر بودند که از کوه ها بالا رفتندو به قله رسیدن و چطور میشه تو سرما و گرما مقاوم بود ، باورش رو از دست میده و میپنداره نمیشه به قله رسید و یا یک شخص که قصد راهاندازی یک کارگاه و یا تحصیل داره که به همین شکله و یا مجموعه ای که با مشکلات اقتصادی و معیشتی همراهه و هیچکی باورش نمیشه میتونه به واسطه ی طرح ها و برنامه هایی به موفقیت برسه که از مهمترین دلایل عدم وجود این باور و عدمِ وجودِ درک و تفهیمِ و آیا میشه از شخصی که مدرسه به جهت تحصیلش فراهم نیست و یا بسیار مبتدیه انتظاره داشت تو زمینه ای فوق تخصص باشه ؟ ( لازم به ذکره که بنده هرگز قصد خطاب به عمومیت مجموعه ها و یا جوانب دولتمند را ندارم و اینان تنها یادآور بر کلیاتی است به جهت موفقیت و چونانکه جانبی در عین حال که بر اینان دانا و لازمه ها را فراهم داشته و فراهم ببیند باز هم مقصود بنده را خطاب به خویشتن بداند ، هرگز اینطور نیست و این دفاع بنده به جهت این است که این کلیت را برای خواهانش بیان داشته باشم . )
نهایتاً اینکه اگر ما از اون تقدس نسبی و قدرتِ باور و ایمان برخوردار باشیم ، شرایط و اوضاع هم فراهم باشه و اهدافی صحیح و حقیقی رو تشخیص بدیم و نسبت بهشون استوار باشیم ، فقط یک نکته باقی میمونه که کاربلد و راه بلد باشیمو بتونیم مسیرهارو صحیح تشخیص بدیم ، طریقهارو بشناسیم و امکانات و لازمه ها رو در طول مسیر و در عین حال که دائماً به مقصد نزدیکتر میشیم ، موفقیت های گوناگون و پی در پی رو لمس کنیم . بنابراین وقتی حتی زمانی که ما به موضوعی فکر کنیم ، به نوعی به سمتش وجودمون جاریه و اون یک هدف محسوب میشه چون اطبینان به صحیح بودنِ اینان حاصل شد قطعاً مهمترینِ موضوعات استمرار و استواری و البته صبری سنجیده و موجه در طوله مسیره .
نباید فراموش کنیم که خیلی مواقع مسیر های اشتباهی که میریم موجب گمراهی و انصرافمون از پیمودن مسیر میشه ، چه در وادیه تفکر که از مبنایی ترین موارده و چه در راه پیمودن مسیر به سمت قله ی کوه . پس تقدس نسبی و کارشناس بودن و راهنمایی بسیار مهمه