با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
جنگی میان ده ته ، مشکل یک تن بی جانب و بی طرف
در نظر بگیریم تو یه محفلی هستیم ، بین چند نفر جدال پیش میاد ، مابقی هم در حول و حوش اون نزاع و هر عان ممکنه وارد جدال بشن ، درست ، نادرست ، مناسب و یا نامناسب ، حق ، ناحق و عادلانه و ناعادلانه مطرح نیست ، موضوع اینه که چه زمانی وارد جنگ بشیم و چطور برای اجتناب از جنگ مواجه کنیم . فرض کنیم این یک تن بی طرف در اون محفل صاحب قدرت بدنی و شخصیت عالی قدر ، مفید و محترمیه و یا نه بالعکسش ؛ شخصی که صاحب این صفات نیست که هر لحظه ممکنه یکی از افراد در حال نزاع به این شخص هجوم بیاره و یا یکی از دو جانبِ در حال نزاع ازش بخوان به جانب اونها بپیونده و یا حتی مورد اجبار واقع بشه ، ولی هیبت اون شخص اول این احتمالات رو از بین میبره و یا بسیار کاهش پیدا میکنه . بنابراین اگر شخصیت ما دارای هرچه صفات احسن بیشتر و توانایی باشه در این مواقع صاحب سلطه نیز هست . ولی کی وارد جنگ بشیم ؟!!! فردی ایامی طولانی را به کسب علم و یاریو خدمت بر دیگران مشغول بود ، گفته شد به این جهت معطوف بودنت کافیست ، قدرت و ثروت نیز لازم است پس مشغول شده ولی تحصیل علم و همگان را رها داشت و سپس گفته شد آیا همواره در هر سخن میبایست به تعادل یادآور گردد ؟! زمان جنگ ، زمانی است که به مجموعه ای به هر جهت هجوم و تعدی باشد ، واِلا هیچ گاه به جهت جنگ توصیه نمیگردد مگر اینکه « قدرتی نزد دانایی به جهت توقف جنگ و دفاع از جبهه ی مظلوم » ، چونانکه خود بی نیاز باشد ، الا زمانی که ناگزیر بودنی که به جهت تصدیق این ناگزیر بودن استدلال های بسیار لازم است .