با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
چرا آنسان ها بچه دار میشن ؟!
وقتی زوجی مدتی در کنار هم باشند و زندگی براشون آنچنان خوشایند و لذتبخش که پیش از اون طعم خاصش رو نچشیده بودند و از اونجایی که اینطور استنباط میشه که تنها تو دنیا یک فرد وجود داره که میشه باهاش رستگار و مسرور بود ، این پرسش پیش میاد که چرا نباید این زوج با این سرشتی منحصر ، به خانواده ای با این سرشت منحصر تجدد پیدا نکنند ! پس بخشی واحد از وجودِ اون زوج متولد میشه تا اون هم به این دنیا قدم بگذاره و زندگی رو تجربه کنه ، فرزندی که بخشی از وجود اون دو فرد هست .
دوتا نکته باقی میمونه ؛ همونطور که دو فرد زمانی که با هم زوج میشن ، اونقدر وجودشون به هم نزدیک میشه که گویی یک وجودیتِ مکمل هستند ، حتماً الزامی نیست که فرزندی از وجود ما زاده بشه تا موجودی هم سرشت با ما باشه ، به این منظور که گاهی به سرپرستی گرفتن فرزندی ، آنچونان موجبِ اُخت شدن و تقرب بین والدین و اون فرزند میشه که گویی از یک وجود هستند و بدون شک میتونه اینطور باشه . البته نباید فراموش کنیم فرزند داشتن نیز حاجتمندن بلوغ ولدینه که بسیار مهمه و اگر این بلوغ حاصل نشده باشه نه برای ما و نه فرزندمون زندگی با مشکلات پرشمار همراه میشه !
نکته ی دیگه این که هرچند دو زوج به دلیل اینکه چشیدن طعم خوشایند زندگی رو به فردی دیگه هدیه کنند ، اونرو بدنیا میارن ولی قطعاً ناراحتی هایی هم تو زندگی وجود داره ولی آیا شادکامی هایی فراوان به تحمل اون ناراحتی ها نمی ارزه ؟ قطعاً دلیل بسیاری از تصمیمات به سببِ عدم فرزند داشتن همین سختی هاست بنابراین اگر برای انسانها ثبات و تضمینی وجود داشته باشه که فرزندشون از هر نظر در آسایشه ، شاید نظر خیلی ها تغییر پیدا کنه .
انسان تو زندگی عاشق خیلی افراد و موضوعات میشه ، مثل عشق به والدین و زمینه های گوناگون ولی عشق به جُفت متفاوت و خاصه ، و از جهاتی عمیق و وسیعتره ، میتونه حکمت ، فلسفه ی چراییش همین باشه که نسلی از وجود اون زوج و سرشته از وجود اونها متولد میشه .
با توجه به این موارد ، باورمندم زمانی زوجی فرزندی رو بدنیا میارن که « زندگی خودشون از هر نظر و از هر نظر در بهترین وضعیت باشه » ، البته که همیشه مشکلات وجود داره ، همیشه نقص و کمبود هایی هست که به جهتش در تلاشیم و به جهت تولد هر فرزند ، به منظورِ سهولت و مساعد بودن زندگیِ اون طفل لازمه یکایک مواردی که میبایست رو برجای بیاریم ، به عنوان مثال یک اتاق و میزانی به درآمدمون اضافه بشه . قطعاً نباید زیاد سخت گرفت و نباید هم بی توجه بودو جدی نگرفت . نباید فراموش کنیم که افرادی هستند نه فقط به جهت فرزند داشتن شرایط رو مناسب نمیدونن بلکه به جهت ازدواج و اینجاست که سرپرستی از طفل های دیگه میتونه بسیار زیبا و صحیح باشه ، البته دو نکته مطرحه ؛ ابتدا اینکه بنظرم هر طفلی به نزدیک بودن به پدر و مادر داره ، بنابراین سرپرستی ما میتونه به عنوان تنها یک سرپرست باشه ، توأمِ با اینکه اون طفل در آغوش پدر و مادرش هست و سپس اینکه شخصیتی مناسب داشته باشیم ، چه از لحاظ دانایی و توانایی و دارایی و چه به سببِ اینکه بتونیم از پَسِ زندگی انفرادی خودمون ، بدون زوج و فرزند و عشقِ اونها کنار بیایم که کار ساده ای نیست و نهایتاً نباید فراموش کنیم که تفاوتی آنچنانی نداره که فردی از وجود ما متولد شده باشه و یا نه ، بی تفاوت هم نیست ولی بدین جهت بیان میشه که اگر بخاطر اینکه فردی چون از وجود ما متولد شده بسیار به سرشت و شالوده ی وجودیمون نزدیک و باهامون بسیار سادهتر اُخت و موافقه ، نباید فراموش کنیم این حالت برای فردی که از وجود ما متولد نشده باشه هم میتونه صادق باشه .
باور دارم اگر مبنی بر این اصول پیشبریم میتونیم هرگاه که شرایط برای ازدواج و فرزند داشتنمون فراهم بشه ، همونطور که سرپرست طفلی که عضو خانوادمونه باشیم ، زوج و فرزندان به این خانواده اضافه بشن .
اینکه چرا انقدر نسبت به ازدواج حساسیت هست ، و اگر مهمترین اتفاق تو زندگی نباشه از مهمترین اتفاقاته و کلی قواعد و رسوم و اصول و سلسله مراتب طی میشه ، قطعاً باز هم میشه دلیلش رو همین پراهمیت بودن تلقی کرد ، از کلی زمان که در کنار اون فرد میگزره تا تولد یک نسل که ما تنها چندین تن از اونهارو در طول عمرمون نمیبینیم ولی اونها هستن ، بنابراین صحیح و مناسب بودن فردی که انسان انقدر بهش نزدیک میشه و غیر از پیمودن و همراهی به جهت پرشمار مسیرهای بزرگ به سمت اهداف بزرگ ، اینهمه اتفاق مهم قراره باهاش انجام بشه بسیار بسیار مهمه ، در مطالب گذشته در این باب بسیار صحبت شده .