با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بیهمتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
مرز رستگاری و پوچی پس از گذراندن ایام پرچالش
وضعو حالی رو در نظر بگیرید که ایامی پر چالش رو پشت سر گذاشتیم و وجودمون مملو از آرامشی بی مانند باشه ولی بشکلی آگاهانه و یا حتی ناخودآگاه ، پوچیِ عمیقی بهمون غالب میشه که ؛ اصلاً دلیل تلاش برای رسیدن به اهدافی بزرگ و نیکو چیه ؟! این حالت رو میشه حد فاصل و مرزی بسیار ظریف میان رستگاری و پوچی توصیف کنیم و اما سرانجام چی حاصل میشه ؟
معتقدم دو نکته ی بسیار مهم در این باب وجود داره ؛ ابتدا اینکه این حالت رضایتمندی و خرسندی که طبیعتاً بدلیل گذر از چالش های گوناگون پدید آمده ، روز به روز تبدیل به ناامیدی و ناکامیِ بیشتر و عمیقتر میده تا جایی که احساسِ انزجاری بسیار دردناک جایِ اون رضایت و شادمانی نسبی رو میگیره مگر اینکه بتونیم در برابرش مواجه ای داشته باشیم تا پویایی به سویِ اهدافمون جایگزین بشه .
بنابراین « اصل ابتدایی » اینه که « آگاه باشیم دلیل و منشاء ناراحتی و یأس چیه » ، « علاوه بر این از سرانجام نیز مطلع باشیم » .
چراییِ این استدلال و نکته ای مهم ؛ در اول یادآور میشم به اصول و محکمات طبیعت و خلقت ، همانا در طول مطالب بسیار اشاره شده بازهم تأکید دارم که نمیتوان در جهان زیست و به منظورِ رسیدن به اهداف و مقاصدی صحیح ، متناسب و نیکو ، ساکن بود و انتظار شادمانی و خوبی داشت . گاه اینچونین پنداشته میشه که تنها کافیه کرداری ناشایست و بد نداشته باشیم و آیا این به سببِ سعادتمندی کافیه ؟ بنده بر این باورم که هرچند انجام عمل نادرست از برجای آوردنِ کارهای درست و مفید مهمتر باشه ولی نه فقط کافی نیست بلکه لازمه علاوه بر تشخیص صحیح اهداف نیکو و متناسب ، به اون سو جاری باشیم وگرنه « رفتاری مطابق با جریان صحیح خلقت و هستی نداریم بلکه مغایرت داشته » و در نتیجه آیا ثمره ای نیکو از حرکتی نادرست و یا بی حرکتی حاصل میشه ؟
نکته ی نهان و مهم ؛ گاهاً در اینچونین اوضاعی یکی از عواملی که اغلب موجب حس رضایتمندیِ کاذب و ناپایدار میشه و شاید همین عامل ، مسبب ایستایی باشه ، اینه که میپنداریم کاری بسیار عظیم انجام دادیم که « کافیه » . بله البته که حل و رفع مشکلات و چالشهایی آنچونان ارزشمند و بزرگه که چندین برابر فتوحاتِ دیگر جوانب برشمرده میشه ولی موضوع اینه که باید از یک موضوع غافل نباشیم . دو گروه رو فرض کنیم که هر دو به سوی قله ی کوهی در حرکت باشند ، برای یکی از ایندو مسیر هرچند دشوار ولی هموار است ولی برای گروه دیگر در طول مسیر طوفان و یا بهمنی هولناک حادث میگردد ، گروه دوم پس از گذر از آن چالش ، گاهاً کاری بسیار سختر و بزرگتر از گروه دیگر انجام داده ولی آیا نسبت به گروهی که قله را فتح کرده و یا نزدیک به فتح آن باشد ، صاحب پیروزی شده ؟ بنابراین میبایست از دو جهت مسئله رو ببینیم نا نگاهی واقعگرایانه داشته باشیم ، از طرفی کاری بسیار بزرگ و سخت انجام شده و قطعاً شایستگیِ گروهی که با گذر از مشکلات فراوان ، همچنان قادر به ادامه مسیر باشد ثابت شده و تضمینِ موفقیت برای ایشان بدیهیست ولی از طرفی دیگر هنوز نتوانسته نسبت به گروه های دیگر صاحب پیروزی شَوَد و پاداش خود را بدست آورد بنابراین هرچند در مقطعی شادمان از گشایش و غلبه بر مشکلات و « آگاهی نسبت به ظرفیت و ارزش خویش گردیده » ولی پایداریِ این خرسندی قابل تضمین نیست !
تا اینجا به اصل ابتدایی یادآور شدم که مرتبط با آگاهی از اوضاع و سرانجام بود و دیگر نکته ی مهم این است هرچند آگاه و هوشیار شده باشیم ، بسیاری از مواقع هستند که شوق و انگیزه ای که به جهت حرکت ملزمِ در وجود خودمون و یا دیگر اعضاءِ گروه که به منظورِ پیشرفتن ، وجودیت و فعالیت ایشان نیز لازم است ، یافت نمیشود . در اینباره دو راهبرد و استراتژیِ پیوسته بر هم مطرح است ؛ آگاهی رسانی و تحریض به سببِ « لذّت » و ثمره ای که از پی فعالیت و کسب پیروزی و موفقیت حاصل میشود و نمایان داشتن آن به شکلی که آن حس لذّت ، قابل درک و لمس باشد . دو دلیل به سببِ این استدلال ؛ مبنی بر اصول آفرینش , هیچ مقوله ای بر وجود انسان به میزان « دانایی و لذت » نمیتواند قلبه کُنَد ،حتی ترس چراکه بسیاری از مواقع بدلیل رسیدن به لذت حاظریم خطر را بپذیریم و فراموش نکنیم گاهی احساس لذت و التذاذی که فرضاً در از خودگذشتگی برای شادمانی و اَمنِ عزیزی است ، در هیچ چیز نیست و البته که لذت نیز میتواند به طریقی نادرست و با بدون تناسب با حالات و وضعیت ایجاد گردد ، قطعاً مقصود آن نیست . بنابراین « دانا گردانیدن که مبنای تحریض و برانگیختگی است و به جهت مطلع شدن از لذتِ دستیابی به موفقیت ها گوناگون اصل مهم دیگر محسوب میشود » و « نکته ی مهمی که در این باب یادآور میشوم این است که این تحریض و سرِ ذوق آوردن به سوی مقاصد درست و نیکو ، شکلی باشد که برای مخاطب قابل درک و قابل لمس باشد » . فرض کنیم به فردی که تابحال خودرویی ندیده باشد گفته بشه اگر اتوموبیل داشته باشی میتونی هر روز بدون اینکه چندین ساعت در سرما و گرما پیاده تا مقصدت بروی ، در عرض چند دقیقه به آنجا برسی و یا به اهلی دیاری که سالها در جنگ و قحطی بوده ، حین خستگی و ناتوانیِ فراوان و همانا به آن اوضاع عادت کرده باشند از امنیت و رفاه گفته بشود ، بدیهیست که در بسیاری مواقع اعتماد و اعتنایی نیست و حتی اگر باوری باشد ، انگیزه و توانِ لازم پدید نمی آید و به عنوان ارجحیت پذیرفته نمیشود پس همانا تبلیغ و تحریض مهم و راهگشا است ، اگر قابل درک و قابل لمس نباشد و واقعیت آن احساس نشود ، احتمالِ بی نتیجه بودنش بسیار زیاد است و یا اگر تمام این نکات رعایت بشود ولی مقصود و هدف درست و نیکو و یا متناسب نباش
د ! .