با یاد و تمنای یاری از پروردگار و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
« استنباط از پی نظر بر کتاب الفبای فلسفه - نایجل واربرتون . بخش سوم »
بخش سوم ؛
مسئله شر و شک به قانون عدالت ؛
دلیل طرحِ مسئله ی چراییِ وجودِ شرِ طبیعی از جمله سیل ، زلزله و شر طبیعی همانند جرم ها و ظلم ها و هر نوع بدی که ناخوشایند و رنج آور باشد این است که در این باب بر « تاثیر اعمال خویش » و « وجود خدایی که عقیده ای همه خیر را از سوی او میداند » ، « چگونگیِ قانون عدالت » و « سرشت و چگونگیِ عملکردِ جریانات عالم » بازنگریِ مهمی باشد .
با توجه بر اینکه در کل روند جریاناتِ جاری عالم دائماً از پیِ انهدام و خلق و جَعل و رجع (ساختن و بازگردیدن ، از چیزی به چیزی دیگر تبدیل شدن و تغییر ماهیت) پابرجاست میتوان مبنی بر عقیده ای بیشتر بر اعمال خویش متمرکز بود و نه بر قانون عدالت در طبیعت و نه بر مطلقاً خیر بودنِ خدا شک داشت . همانا ذکر شد جهان دائماً میبایست به سببِ پویا بودن در حال دگرگونی باشد که لازمه ی آن انهدام و ترکیب است . بنابراین زلزله و سیاه چاله و اینچونین مواردی ویرانگر هرکدام در جایِ خود مفید محسوب میگردند . مبنی بر این اصل که محکمات عالم قلمداد میشود ، در نظر میگیریم که شر و وقایع ویرانگر طبیعی را به منظورِ ظالم بودنِ خالق در نظر نداشته باشیم چراکه لازمه ی جاری بودنِ عالم است و چونانکه بر جریاناتِ مرتبط به موجودات زنده در زمین بیشتر معطوف میشویم ؛ آیا اگر یکایک انسان ها بدون کوچکترین خطا و نقص باشند و همه چیز سرجایش و « حق و عدالتِ مطلق ساکن باشد » دیگر عاملی موجب رنج و بلا برای خویش یا دیگری میگردد ؟ در حقیقت در اینچونین صحتِ تام ، بلا و بیماری و ستمی هرگز پدید نمی آید و از بلایای طبیعی همانند زلزله نیز میتوان به واسطه ی اینکه یکایک اعضاء مجموعه ی بشریت در بالا و پیشرفته ترین سطوح در رابطه با پیشه و حرفه های گوناگون قرار دارند نیز گریز داشت چراکه نسبت به سیل و زلزله و بیماری و هرآنچه بلایای طبیعی دیگر پیشبینی و پیشگیری و تدابیر لازم که ضامنِ امنیت باشد انجام میگردد . ولی شک به قانون عدالت و پرسشی مهم که « چرا من با تمام خوب بودنم برایم بدی واقع میگردد ؟! » ؛ در نظر میگیریم نَفس و قدرت تصمیم گیری از تمام اعضاء بشریت گرفته میشود تا امکان وقوع اشتباه هرگز نباشد و اینچونین بشر نیز همانند اجرام آسمانی میشود و زندگیمان چه احساسش کنیم و یا نه بی معنی میگردد که در واقع اینچونین حیاتِ بدون نَفس متحمل زجری غیر قابل وصف است که حیات را احساس کنیم ولی توان تغییر هیچ چیز را نداشته باشیم چراکه قدرت تصمیم گیری و اراده اعطا نگردیده . بنابراین فرضِ حیاتِ بدون نَفس ، فرضِ چیزی نشدنی یا از باور بنده ناصحیح است و « مادامی که نفس داشته باشیم محتمل است در حینِ اینکه کوچکترین اشتباه و عیبی نداشته باشیم ، موردِ ظلم و در معرض بلا قرار بگیریم . با این تفاسیر آیا خلقت عالم دارای مشکل است یا خطاهای ما موجب مشکل میگردد ؟
نتیجه گیری و پاداش ؛
با نظر بر موارد ذکر شده یک پرسش باقی میماند ؛ چرا گفته میشود همه خیر از سوی پروردگاری یکتا که خالق عالم است میباشد و آیا این ممکن است ؟ در اول اینطور نظر بگیریم که هر چیز در عالم فایده ای داشته باشد ولی آیا اگر این بشر چیزی را در جایی نامناسب استفاده کند و اشتباه و خطا به هر واسطه انجام بگیرد آیا این همان دلیل که موجبِ برهم خوردنِ نظمِ طریق هایی که مطلق خیر و نیکو میباشد نمیگردد ؟ پس اینطور فرض میدارم که خالقِ عالم زمین و بشر را خلق داشته ، در وضعی که هیچ آلودگی و گمراهی و پلیدیو اشتباهی در وجودِ ایشان نبوده باشد و این جریانی مطلق صحیح بُوَد که بر اعضاء آن سفارش میگردد به سببِ اینکه همیشه صحیح باقی بمانند میبایست یکایک تصمیم هایشان صحیح و بدون اشتباه باشد که بدیهی است ابتدایی ترین لازمه ی آن شناخت کافی و صحیح است . در نتیجه میتوان عالمی را در نظر داشت که خالقش بر این سفارش میدارد و مادامی که تمامی اعضاء این مجموعه بر طریقَش که مطلقاً صحیح باشد جاری میگردد هیچ رنجی نیست و چونانکه نسبت به مخلوقات عهده مند است ، همواره به سببِ جبران خطا فرصت را باقی گذارده ولی اینکه چرا به قانون عدالت شک میشود و آن ادعایِ مهم که در حینِ خوبیِ مخلوقی چرا میبایست برایش بدی واقع گردد ، ابتدا میبایست بر مثالی یادآور بود که اگر اجدادی اموالی را به ارث بگذارند ، وارثان آیا خواستار بهرهمندی از آن نمیباشند ؟ پس ستم نیز گاه از اجداد به ارث میرسد و چطور میتوان محاسبه داشت که رنجش امروز به سببِ خطای در دیروز نبوده ؟ با این حال فرض میداریم که شخصی مطلقاً بی گناه باشد و مورد بلا و ظلم و جبر واقع گردد پس در مواقعی برایش دو انتخاب بیشتر به نظر نمیرسد که یک انتخاب بودن است و انتخاب دیگر تصمیم بر نبودن است و این تصمیم به مواردی بسیار مرتبط میگردد از جمله اینکه چه حدود « زندگانیِ نیکو » را خواستار میباشد و چه حدود امیدواری و بستر به سببِ این باورمندی مهیا باشد که جای بحث بسیار دارد . شایان به ذکر است که عقیده ای خلقت انسان را در اعتدال بیان میدارد به این معنی که بشر در هنگام تولد هرچند متفاوت باشد به حدودی دچار عیب و بیماری ، نقص است در عین حال صاحب فضیلت هایی است تا با تصمیم خویش در بستری مناسب به سمتِ خوبی و یا بدی نمو داشته باشد .
با استناد بر کُتب الاهی یادآور میشوم که بشر خلق گردیده تا مطلق در خوبی باشد ولی این تصمیاتِ نا صحیحمان است که برای خودمان و دیگران موجب رنج و مشکل میگردد و در کل سرشت خلقت همواره با فعالیت مطابقت یافته به این منظور که ساکن بودن همواره به ویرانی منتهی میگردد و موافقِ خلقت بشر نسبت به عالم نمیباشد بنابراین شر و بلاهای طبیعی را حتی اگر در سطحِ نابودیِ کره ی زمین باشد نباید عیبِ خلقت دانست بلکه به جهتِ بقاء جویای سکونتگاهی دیگر . تمام اینان در اول به همان اصلِ ابتدایی شناخت بازمیگردد که بشر همواره به سببِ جاودانگی در خوبی پیش از همه به شناخت صحیح و کافی نسبت به هر تصمیم حاجتمند است و به این سبب در این عصر بنده رسانه ای ارتباطی که متشکل باشد از متخصصینِ اهل علم و دانش در زمینه های گوناگون و عموم را کلید حل بسیاری مشکلات میدانم تا ثمره ی کنکاش در یکایک این موضوعات رسیدن به نتیجه ای راهگشا و مطلوب باشد .
مطلق در خیر بودن بدونِ وجود شر نه تنها ممکن است بلکه فرضِ ابتدایی خلقت ، حداقل برای بشر محسوب میگردد ولی سرشتِ نَفس غیر از این نمیتواند باشد که دائماً با اشتباهات که منجر به شر و رنج میگردد مواجه میگردد بنابراین وجودِ شر بدیهی است ولی اینکه خیرِ مطلق بدونِ شر بی معنی باشد غیر ممکن نیست و البته که گریز از خطا و اشتباه که موجب شر میگردد ، همانا از پیِ تصمیمی است که بر مبنایِ شناختی حاصل گردیده ، بدون انجامش هم معنی اش را برایمام به سببِ قدرشناسی نسبت به خیر و انتخابش میسر میسازد