با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بیهمتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون
حکایت مولود و موعود ثالث
والدی دو اوالدش را به جهت اَمنِ اُمِ اُمت فرستاد . نزاع میانشان درگرفت و گفت به جهت خویش هستید ؟ یکی بر دیگری هجوم داشت و گفت شاید اگر تو جای وی بودی اینچونین میداشتی ولی شمارا به جهت اَمن ایشان فرستادم نه به جهت خویش ، عادلتر از شما نمیشناختم و توانا و استوارتر پس چگونه والد رنجش اولادش را ببیند که بر کوهِ گوهر بیپایان و چون محنت فراوان است سلطه اش را از دست دهد و چه بگویم که از گریستن نابینا شدم ، مگر آنکه از فرمان والدش و از اَمنِ اُم و اُمتش گذشت شما هستید ؟ پس اگر شما بودید و خواستید بازگردید به جهت اَمنِ اُم و اُمت بکوشید ، به جهت ثالث مولود ، یکی که کُشت ، زنده گرداند ، یکی که مُرد چون زنده گشت از نفرین بگذرد ، تا ثالث موعود پس اول حکیم را دریافته که اگر درست دیدم و درست دیدید و پذیرفتید ، مثالش مثالِ آن است که هرگونه امن به جهت مردمک چشمِ نابینا و چون باز هم با هم و با من به نزاع و خصومت گردید پس نه فقط برجای نیاوردید بلکه جمیعمان حکیم را درمیابیم که چطور بشر را به سببِ آنچه میگویند ، خوبی و مخالف و بی اعتناء چه ؟ پس یادآور که عیسو را چون به یارانش وعده داده شد ، سلیم را به آتش گرداننده ی سرکشان چراکه عادلترین نیز بی اشتباه نیست و من نیز همانند هر بشر در زندگی خطا داشتم ولی اکنون فخر مینمایم ، بی وصف شاکرم چراکه چون درستی را در میایم در برابرش نرم ، خرسند و تسلیمم چه از سوی اولادم ، چه والد و چه حکیم چراکه والدی پادشاهی فقیر بود و فرزندشان پادشاهان ثروتمند و چون میشنید که یکیشان گفت مگر والد را ارباب آفریدند و اولاد را برده ، گفت آری به همین جهت گفتم « ایشان که دریافتند و سپس استواری بی مانند از پی باوری که در همگان یافت نمیشود پس یادآور که پادشاهی از دیاری گذشت و رفت و شماری نیز همینگونه » چراکه ایشان هم فقیر بودند و هم بدون قوا پس به دیار تحصیل و صنع و تجارت رفتند و چون ناجی و یاور یکدیگر که باورمندانِ برجای آورنده ، از فریبو گمراهی و آتش در امان چراکه ناجی یکدیگر پس هر دم شکوه و جلال را به جهت باور و برجای آوردن درمیافتند پس دیگر نگفتند مارا پادشاه و حکیمی نیست و دیگر نگفتند مارا پادشاه و حکیمی است چراکه درست و نیک را به جهت خویش و اهالی غیر دریافتند . چون در بیابان و دشت گروه ها و جفت ها هستید ، فردی و شماری پادشاه و طریق را به هر دلیل بی اعتناء و رها داشتند هر آنچه را خودتان و یا پادشاه و یا حکیم بر ایشان داده بودند نگیرید ، چراکه برای ایشان است و چراکه بسیاری بازمیگردند و چون اول حکیم را دریافته اید ، به شما میگویم هرگاه اسبی در اختیار ایشان و از برای شما بود و بی اعتناء و یا جدا شدند ، ارجحیت به جهت اهالی طریقه باشد غیر از پادشاه و اُمِ امت چراکه شما اول حکیم و پادشاه و اُم امت را دریافته مبادا رها گذارید و اینان از سوی والد و بانی طریقه میباشد .
یادآور بر شماری که میبایست به جهت ثمرات طریقه ی پادشاه صبر داشته باشند پس میگفتند ایشان پادشاهمان نیست و باور نداشتند که ثمر میگردد و شماری نیز میگفتند بسیاری هستند که نمیگویند ما با هم و هم پیمان هستیم و دیگرانی که میگویند اصلاً ایشان پادشاه و همراهان نیستند ، ثمر نمیآید اگر ایشان پادشاه بودند نشانه داشت و گفته هایی پرشمار پس در این یوم اصول را برجای آورید ، خویشتن داری کنید ، چراکه بر این موضوع آشنا گردیدید ، اگر بازگردند دیگر پشیمانی نیست که آزردیم ، رنجاندیم ، بالکل رها داشتیم و حتی به خصومت برخواستیم ، شاید ایشان بهترین یاران بشوند پس مبنی بر اصول و خویشتن داری ، همه را به یک چشم و عادلانه ببینید و یا هم بپیمایید تا به جهت سوء و عدم باور و حکمت پشیمانی نباشد و به سببِ رفع سوء نیز مواجه ای که تاثیرش معکوس باشد واقع نشود .