با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بی‌همتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون 

اندیشیدن عمیق و توصیف آینده چه فایده ای داره ؟ چرا و چطور از آینده وام بگیریم ؟ - ویژگی هایی که موجب برتری انسانهای موفق میشه

کلی افسانه ، فیلم هست که درباره ی مشاهده ی آیندست ، بسیاری از مشاهیر در تاریخ بودند که به سببِ این مقام صاحب نام شدند و هنوز هم نسبت بهشون باورمندی هایی بسیار عمیق وجود داره ، حتی اگر میان آیین های گوناگون بگردیم این مقوله قابل رُویَتِ ولی آیا واقعاً در این باب ، تفاوتی هست بین خرافات و حقایق ؟ از باور بنده اینچونینِ و در حقیقت اگر به « عوامل و خصایص برتری بشر در میان پر شمار موجودات بنگریم » ، همانند هوش بالا ، مواردی دیگر هستند که « جملگی اَرکان تعقل محسوب میشن » و یکی از مهمترین موارد همین آینده نگریِ که می‌تونه گاهی در نظر ما بشکلی عجیب و غریب جلوه کنه . مثلاً فلان شاعر جنگ جهانی رو پیشینی کرده و بسیاری نمونه های دیگه که بدلیل عدمِ ادراکشون ، نزدمون به عنوان خرافات شناخته میشن و در انتهای مطلب یه بیان کلی در موردش میشه ولی در واقع قضیه خیلی ساده تر از این حرفاست ؛ تابحال شده بخوایم لبلسامون رو بند پهن کنیم ولی هوا ابری باشه و ازش منصرف بشیم ؟ حالا مثالی یکم پیچیده و گاهاً عجیب تر ، از ناخدایی خبره پرسیدن که میتونی پیش‌بینی کنی که قرار بارون بیاد ؟ نُک انگشتش رو به پارچه ای مرطوب زد ، دستش رو بالا گرفت و بعد گفت تا یک روز دیگه قرار نیست بارون بیاد ! شاید از ورزش جریان باد و یا میزان رطوبتی که در هوا وجود داشته باشه و یا به هر طریق دیگه که اغلب ما نمیدونیم میتونست تشخیص بده . این مثال هم کمی پیچیده بود ولی می‌خوام مثالی بسیار پیچیده تر داشته باشم ، اگر ازمون پاسخ معادله ی بسیار سخت ریاضی رو بخوان ، حتی اگر فرمول رو بلد باشیم لازمه یه زمان چندان کوتاه رو صرف کار با ماشین حساب کنیم تا به پاسخ برسیم ولی آیا نابغه هایی رو ندیدیم که بتونن در زمانی بسیار کمتر از اونکه ممتاز ترین شاگردان و اساتید ریاضیات ، شروع به محاسبه کنند ، به جواب برسند ؟ باورمندم در رابطه با تمام مقوله های غیر از ریاضی هم به همین شکلِ ، افرادی هستند مثل اون ناخدا که نابغه نیستند ولی به واسطه ی آشنایی با طریق ها و ابزارهایی میتونن مسائلی که ما عجیب میدونیم رو پیش‌بینی کنند و پیچیده تر از اون مسائلی که بدست نوابغ در زمینه های گوناگون حل میشه و اگر بتونیم متوجه بشیم ناخدا چطور تشخیص میده قرار بارون بیاد ، درکِ اینکه نوابغ چطور میتونن مسائلی بسیار پیچیده رو پیش‌بینی کنند بسیار سختِ تا حدی که ما اونرو به عنوان عجایب میشناسیم . اینها یک سو ، از طرف دیگه یه موضوعی هست که باعث میشه نگاهی بی تفاوت نسبت به این مقوله به وضع مخالفت مبدل بشه و بالکل حقیقت این موضوع رو با خرافات اشتباه بگیریم پس لازم می‌دونم یادآور بشم که شاید دلیل اینکه پدیده ای به نام خرافات در میان بشریت بوجود میاد اینه که افرادی غیر متخصص در جایگاه متخصصین حضور دارند . فرض کنیم ناخدایی بسیار خبره بر اساس سالها تجربه یادگرفته چطور پیش‌بینی کنه قرار بارون بیاد یا نه ، هرچند روشش بر اساس پژوهش آکادمی خلق نشده ولی در واقع استوار بر علم و مستنداتِ ، حالا یکی از خدمه ی کشتی میخواد به تقلید از اون فرد وضعیت آب و هوا رو پیش‌بینی کنه ، قطعاً اشتباه می‌کنه و نگاهمون بالکل نسبت به اصل موضوع تغییر می‌کنه و یا فردی پس از سال‌ها تحصیل در زمینه ی تاریخ ، سیاست و اُصولو فلسفه میتونه پیش‌بینی کُنه در فلان وضعیت ، احتمال وقوع جنگ و یا ثبات بسیار محتملِ ولی افرادی به تقلید از اون فرد ، « با شناختی نا کافی » موجب میشن پدیده ای که به دلیل پیچیدگی بسیار زیاد نزدمون عجیب تلقی میشه ، بالکل بی فایده و حتی مضر بنظر برسه چراکه افرادی غیر متخصص ، شبیه به مثال ناخدا و خدمه ی کشتی ، با سنجیدنی ناصحیح ، شناخت و تجربه ای ناکافی ، رأیِ اشتباهی داشتند .

شاید و شاید در اندیشه ی برخی از مخاطبین این مطلب بنظر برسه که قصد من اینه که روش هایی کهن رو ترویج کنم ولی در واقع اصلاً اینطور نیست ، بلکه بالعکس ! مقصود بنده هرگز این نیست که بجای توسعه ی تجهیزات مدرن پیش‌بینی آب و هوایی ، به جهت پرورش پرسنل کشتی کوشا باشم تا بتونن بارش باران رو تشخیص بدن ، هدف اصلی از بیان این مطلب توجه به اصلی مهم در زندگی بشرِ که اندیشیدن و حتی توصیف بسیار عمیق و مُسَلمِ آینده تا حدودی که مقاطعی به اصلاح در آینده زندگی میکنیمو لمسش میکنیم می‌تونه نقطه ی قوت باشه برامون . چند نکته ی بسیار مهم و ساده مطرحِ ؛ ابتدا اینکه فراموش نکنیم اندیشیدن به آینده دلیل نمیشه قطعاً واقع بشه پس میتونیم بسنجیم و مانع وقایع نامطلوب بشیم ،در عوض اونچه که صحیح و مورد پسندمونِ برگزینیم . نکته ی دیگه اینه که گاهی ذهنِ پیچیده ی بشر به دلیل تشویق و برانگیخته شدنی بسیار زیاد ، به اصلاح در آینده فرو می‌ره ولی این مقطع نباید بیش از حد طولانی بشه چراکه می‌تونه مایه ی رکود و ایستایی باشه ، بنابراین زمانی میگذره تا آینده ، اهداف و ثمراتش وصف و تدبیر بشه و سپس زمانی میرسه تا یه جهت تحققش در عمل گام برداریم . نکته ی دیگه چالش و ترسِ رهایی از اون رویاست ؛ فرض کنیم فردی میخوابِ و در رویا چندین سال رو خواب میبینه که بسیار توانا و ثروتمند شده ، بعد از خواب بلند میشه و یه موجود افسانه ای بهش میگه با دانایی‌ و تلاش میتونی به این آینده برسی ولی اون فرد دائماً میخواد بازهم به خواب بره تا در اندیشه و رویا به آینده ای که می‌تونه بدست خودش در واقعیت پدید بیاد نگاه کنه ، هرچند اغلب ما تو خواب چند سال آینده رو خواب نمی‌بینم و موجودی افسانه ای سراغمون نمیاد ولی گاهی همون اندیشیدن به رویا ها و آرزوهامون ، در واقع توصیف و تداعیِ آینده ایِ که می‌تونه توسط خودمون پدید بیاد ، افرادی از بین ما هستند که اصلاً به این توجهی ندارند که در حقیقت اون اندیشه ها ، وصفِ آینده بوده تا موجب تشویق و ترغیبِ وجودمون بشه ، افرادی هستند که بیشتر به آرزوهاشون باور دارند ولی نه اون حدود از باور و استراتژی که کافی باشه ولی افرادی هستند که کاملاً حرفه ای به موضوع نگاه میکنن ، در اندیشه و به جهت آینده رویا پردازی میکنند سپس می‌سنجند که کدوم هدف مناسبِ ، چطور آماده ی پیمودن مسیر وصف شده و مقابله در برابر چالشها بشن و به جهتش دائماً برنامه ریزی دارن . بنابراین نکته ای بسیار مهم اینه که گاهی از وصف آینده و زیبایی و عظمت اون زمان بگذریم و شروع به پیمودن گام به گام مسیری داشته باشیم ، هرچند گام های نخستین بسیار آسون نباشه ولی فراموش نکنیم که در حقیقت اینطوریه که به واقعیتِ رسیدنِ به اون هدف و خواسته ی خوشایند که توصیف داشتیم نزدیکتر میشیم و قرار نیست از دستش بدیم . 

 

در انتها یه نکته درباره ی اشخاص از جمله شُعَرایی مشهور و افرادی که باورمند بودند که این افراد آینده رو در اشعارشون پیش‌بینی کردن ؛ باورمندم گاهی این یه نوع خطای ذهنی و تلقینی درونیِ که گاهی ذهنمون بشکل ناخودآگاه به استنباطی متشابه میرسه و اونرو به فردِ صاحب اثر نسبت میده . به فرض مثال شاعری گفته چون تاریکی بر مزارع و خورشید خاموش شد ، مرض زیاده گردید و اهریمن در لباس گرک درآمد و مردمان را درید !

فرض کنیم این شعر هزار سال پیش گفته شده و منی که در زمان حال و در دیاری زندگی میکنم ، بشکل اغلب آگاهانه و یا ناخودآگاه متوجه میشم اوضاع اقتصادی رونق خاصی نداره پس ذهنم به این سمت میره آیا منظور اون فرد از تاریکیِ مزارع همون رکود اقتصادی بوده ؟ از جهتی دیگه بدلیل فشار اقتصادی زیاد ، بیماری های روانی و جسمی زیاد میشه و بازهم ممکن بر این اندیشه بشم که آیا پیش‌بینی اون فرد درست بوده ؟! اگر با نگاهی وسیع این موضوعات رو تحلیل کنیم متوجه میشیم یه سری پدیده ها هست تو جهان که به هم پیوستند ، مثلاً اکثراً وقتی جنگ شده ، بعدش رکود ایجاد شده ، وقتی رکود بودن بعدش بیماری و همینطور میشه کلی رابطه پیدا کنیم ولی تفاوت شاعر با متخصص در دقتشون خلاصه میشه و مشکل کی پیش میاد ، موقعی که من پیش خودم بگم اگر اون شاعر گفته که اول جنگ میشه بعد رکود ایجاد میشه و یا اول یه بیماری میاد و بعدش رکود اقتصادی ایجاد میشه ، پس تمام ترتیب و روال و قواعد بر همون اساسِ ! حتی اگر اون شاعر بسیار مجرب باشه ، اشعارش رو بر اساس شناخت بر فلسفه و اصولی فراوان نوشته باشه باز هم احتمال خطا بسیار زیاده ! بنابراین کار متخصص و پژوهشگر به همین دلیل متفاوتِ و تاکید دارم منظور برتری نیست ، شاعر در جایی برتری داره و تحلیلگر و پژوهشگر در جایی متناسب ‌. شاعر و طبیبی در زمان خودش بهترین کلام و نسخه رو به جهت سلامت روان و جسم تجویز می‌کرده ولی در زمان حال مناسب نیست . پس اگر فردی در سالهای گذشته تجویز و نسخه ای صحیح داشته باشه ، اکثراً در زمان حال بکارمون نمیاد چبرسه به اینکه فردی بدون شناخت و تخصص کافی در جایگاه ناخدایی مجرب در بیاد که تمام اینها به اهمیت گسترش دانایی و شناختِ مناسب ، صحیح ، کافی و دقیق در زندگی اشاره داره .