با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بی‌همتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون 

فلسفه ی زمان برای خالق و مخلوق ، از نظر آدمی 

ابتدا از همه به دو مسئله ی متکی بر دو استدلال یادآور بشیم ؛ 

اگر زمانی به عنوان « هنگام و موقع پیدایش » ، زمان صفر و یا به هر اصطلاح دیگری که بیان بشه ، در عالمیان وجود نداشته ، آیا این ممکنه که زمان از نظر خالق عالم ها اصلاً معیاری تلقی نشه ؟ به منظورِ دیگر آیا اینطور نیست که تنها نزد ما انسان‌ها که این شاخصِ زمان رو گاه به واسطه ی چرخش اجرام آسمانی و امروزه به وسیله ی ساعت و تاریخ کشف و مورد بهره بری قرار دادیم و چنانکه با این مقوله بسیار سروکار داشتیم ، به عنوان یک موضوع شناخته شده و مهم تلقیش میکنیم ؟

استدلال و مسئله ی دوم ؛

اگر خالق رو به عنوان یک فردِ سازنده ی رایانه و یا ساعت ساز در نظر بگیریم ، آیا ممکنه که ساختار و علمی درون رایانه بکار رفته باشه که نزد فرد سازنده غیر قابل شناخت باشه ؟ و یا ساعت سازی هست که مقوله ی زمان و اهمیتش رو نشناسه ؟!

 

تا اینجا به دو استدلال ساده یادآور شدیم ولی نکته ی مهمی که در این باب یادآور میشم اینه که در حقیقت مواردی هستند که با ذهن بشری ، بشکل کامل قابل ادراک نیست ‌. به عنوان مثال در مطالب گذشته یادآور شد که چون خلقت موجودات زنده در زمین ابتدایی داشته و عمر انسان که تمام ادراکش در اون قالب قرار گرفته ، بنابراین بدون ابتدا بودن رو نمیتونه تصور ‌و درک کُنه و لازمه یادآور بشم متأسفانه گاها در تاریخ به واسطه ی اشخاصی خودخواه و یا نادان مواردی به اشتباه جا افتاده ، مثلِ پدیده ی انفجار بزرگ که احتمالاً نظر بنیانگذاران این فلسفه ، استدلال و نظریه ، لحظه ی آغازِ جهان ما که می‌تونه تا میلیاردها کهکشان دیگر ادامه داشته بوده ولی در نظر عمومی ، بسیاری میپندارند منظور از لحاظه ی آغاز ، آغازِ همه چیزِ در عالمی که غیر از اون هیچ عالمی نیست ! حقیقتاً جا داره یادآور بشیم از محققی که می‌گفت بسیاری از جنگ‌های جهان بدلیل زبان پیش میاد و بدیهیست که میبینیم تغییر منظور افراد چقدر می‌تونه متفاوت بشه . و اما موضوع مطلب ما ؛ زمان نزد ما مفهومی معنویِ که بر اساس انظباطِ اجرام شناسایی و تعیین شده و همانطور که تعریفی واحد و مشخص از مدت زمان یک روز برامون وجود داره ، بنابراین اولین روزی که بر روی زمین حیات موجودات زنده و ریزاندامگان آغاز شد رو روز اول حیات روی زمین مینامیم که ایامی از اون یوم گذشته تا به لحظه ی الان رسیدیم . حالا یک بخش از این تعریف و مفهوم رو حذف کنیم ؛ یومی به نام روز یکم در زمین وجود نداره و یا موضوع رو بشکل دیگری بیان کنیم ، روز یکم حیات وجود داره ولی ما پیش از اون رو هم یادمونه ، بلکه هزاران سالِ پیش از اون رو هم بشکلی سطحی یادمون هست ، این چرخه ی دانایی‌ حافظه ی مایی که به عنوان یک فوق بشرِ فرضی عمر کردیم تا جایی ادامه داره که نمیتونیم ابتداش رو دقیقاً و در یک لحظه تصور کنیم ولی فرض کنید که هر از چندگاهی ، یه لحظاتی از ایامی پیش از پیدایش حیات در زمین در ذهنمون مرور میشه . با این طرز نگاه میتونیم بگیم نقطه ی آغازی نیست ، حیات در زمین نقطه ی آغاز همه چیز نیست پس مفهومی به این عنوان که چون در زمین و دنیای ما نقطه ی آغازی وجود داشته ، پس حتماً نقطه ی آغازی در باب عالمین وجود داره رو یا از عقایدمون حذف کنیم و یا فقط این مقوله رو مختص پیدایش حیات در زمین ، در نظر بگیریم ! بازهم میشه یه مثال دیگه داشته باشیم ، وقتی به آسمان‌ها نگاه میکنیم ، تا جایی چشممون ستاره ها و اجرامی گوناگون رو شناسایی می‌کنه ولی از جایی به بعد دیگه قابل شناسایی نیست ، آیا میشه گفت دیگه هیچ چیز وجود نداره ؟! به یه نکته توجه داشته باشیم که مسائل مرتبط با فلسفه ی خلقت رو تنها به واسطه ی منطق و ریاضیات نمی‌تونیم حل و نتیجه گیری کنیم ، ریاضیات و منطق بهمون میگه چیزی بنام بی نهایت وجود نداره ، چراکه همه چیز ، تمام اجرام و حتی تمام محتویات معنوی قالب اندازه گیری عددی هستند ، بنابراین اگر تریلیون‌ها کهکشان باشند و جملگی از اتم ساخته شده باشند ، تعدادشون می‌تونه بسیار زیاد باشه ولی بازهم نمیتونه بگیم بیشمار و یا بی نهایت چراکه « ما انسانها امکان شمارش این زرات رو نداریم » ولی اگر شاخه ی علمیِ دیگری غیر از ریاضیات رو لحاظ کنیم ، یا یک استدلال بسیار ساده ی متکی بر حکمت و فلسفه میتونیم مبحث زمان و انتهای عالم رو نتیجه گیری کنیم که ؛ آیا چون به آسمانها می‌نگریم و از جایی به بعد رو نمی‌بینم ، آیا ورای اون دیگه چیزی وجود نداره ؟! پس نه میتونیم اثباتش کنیم که وجود داره ، نه میتونیم انکارش کنیم که وجود نداره ، بلکه در واقع نظر دادنمون در باره ی مقولهو اونچه که شناختی نسبت بهش نداریم ، به مراتب خطا تلقی میشه پس معطوف به اونچه باشیم که نزدمون قابل شناسایی ، اندازه گیری و قابل شناختِ و سنجش موارد غیر رو به افراد متخصص بسپاریم !!! 

خوبِ به یک حقیقت تاریخی بسیار بسیار مهم در همین باب خود خواهی علمی و یا نادانی و اندک دانستن اشاره کنیم . در طول تاریخ بسیاری عقاید موجب گمراهی و از پی اون ظلم ، ستم هایی اغلب ناخواسته و شاید بهتر باشه بگیم با نیات خوب شده که رنج موجودات زنده رو بهمراه داشته ! متأسفانه در تمام این مواقع و بالکل هر زمان که واقعه‌ی رنج آوری برای موجودات زنده اتفاق افتاده ، این از پی جهل و نادانی و یا کم دانستن پدید اومده . به عنوان مثال سیاست گذاران دو کشور رو فرض کنیم عقیده ی یکی اینه که سفر به آسمانها ممکنه پس سیاست بر اون اساس تعیین بشه و احتیاج به کنترل جمعیت نیست بلکه ارجحیت ، پشتیبانی و حمایت از عموم ، توأم با سنجیده کاری و تدبیر باشه تا این مسیر به جهت سفر و زیست در سیارات دیگر پیشرفت و توسعه پیدا کنه و ایجاد بشه . سیاست گذار دیگر بر این عقیده باشه که سفر به آسمانها و حیات در سیارات دیگر ممکن نیست پس لازمه ارجحیت کنترل جمعیت باشه . یه موضوع به همین سادگی اگر سوی افراد رأسی مجموعه تعیین بشه می‌تونه تمام ساختار های زیر مجموعه رو تحت شعاع قرار بده ، تا جایی که شهریه ی دانشگاه و قیمت شیر خشک و خدمات پزشکیِ دو کشور با هم بسیار بسیار متفاوت باشه . حالا فرض کنیم بخاطر عقاید مختلف این دو سیاست گذار یه جنگی ایجاد بشه ، سربازی به جنگ بره ، جانش رو از دست بده و همسر و فرزندانش مدتها بخاطر این واقعه در رنج و اندوه باشند ، نقطه ی ابتدایی که موجب تمام این وقایع بود کجاست ؟ اغلب اینها از اختلاف عقیده پرشمار « سیاستگذاران و پیروان » نشأت میگیره ، بنابراین ندانستن و یا کم دانستن موجب تمام این وقایع شد و طبیعتاً هر رنج در جهان بدلیل خطایی در اندیشه و عمل پدید میاد . امیدوارم اگر روزی سیاست سفر به آسمانها به شکل جدی از سوی جوامع بشری و سیاسیون پیگیری شد ، هر دو جانب مخالف و موافق دلایل یکدیگر رو به دلیل شرایط و اوضاع غالب بپذیرند و به مصالحه منتهی بشه ولی یک نکته ی بسیار مهم هست که اگر مهمترین عامل مبنایی ایجاد تمام این مشکل ها نباشه از مهمترین عواملِ ، دخالت در علومو امور دیگران ، بدون شناخت و یا بدون شناخت کافی ! اگر به یک ریاضیدان بگیم انتهای عالمی بی انتها رو فرض کن و بر این مبنا سیاست گذاری کن ، دو حالت داره یا رد می‌کنه و میگه چراکه من نمیتونم بر مبنای اینکه انتهای عالمی بی انتها رو بشناسم و علمی نسبت بهش ندارم پس صلاحیت سیاست گذاری بدین جهت رو ندارم ، که معتقدم تا اینجا اون ریاضی دان خطایی انجام نداده ، اگر هم قبول کنه ، متأسفانه یا بدلیل دانایی ناکافی و یا بدلیل عدمِ دانایی به جهت این مقوله ، نمیتونه سیاستگذاری مناسبی داشته باشه . بنابراین در نمونه ی ابتدایی اون ریاضی دان خودخواهی نداشت چراکه با عدمِ دانایی‌ و دانایی‌ اندک این وظیفه رو نپذیرفت . حالا اگر به یک فیلسوف و حکیم بگیم ما قصد سفر به آسمانها رو داریم و بیا برای ما ربات و تجهیزات مهندسی بساز هم مثل همون ریاضی دانِ اگر نپذیره خطا نکرده . حالا اگر هردوی این افراد همراه با رهبرانی عالم و دانشمند که حدودی نسبت به اصول ، محکمات و فلسفه های خلقت شناخت دارند و حدودی نسبت به برنامه ریزی و چگونگی روند سفر و تحقیقات فضایی دانایی‌ دارند دست بکار بشند ، به احتمال قریب به یقین ، به نتیجه ی خوب و موفقیت منتهی میشه . اگر ریاضی دانی بزرگ نزد مردانی به عنوان فردی بسیار دانا مبدل بشه و باور عموم اینچونین باشه که پس این فرد هرچیز گفت درسته ، به احتمال بسیار فراوان این فرد در مسائل فلسفی و بنیادیِ مرتبط با اصول و محکمات خلقت به مشکل برمیخوره و اگر عقیدش رو به واسطه ی مطلقِ سنجیدنِ مبنی بر اصول ریاضی بیان کنه ، با بسیاری خطا همراهِ و دقیقاً بالعکسش اگر حکیم و فیلسوفی به واسطه ی شناخت مفاهیم بسیار پیچیده ی مرتبط با اصول و محکمات خلقت بخواد درباره ی ریاضیات نظریاتی داشته باشه ، این هم به همون اندازه با خطا همراهِ ‌. البته هرگز نباید از این موضوع غافل باشیم که بسیاری از کشفیات علمی در جهان به واسطه ی افراری بوده که در هر دو زمینه بسیار فعال و صاحب شناخت بودند ولی متأسفانه به یک موضوع توجه نداریم که فلان ریاضی دان که فرمول‌های بسیار کاربردی و مهمی رو کشف کرده ، در باب فلسفه سخنان و عقایدی داشته که کاملاً اشتباه بوده و یا بالعکس ، فلان فیلسوف که قوانین قضایی کشور و حتی جهانی رو پایه ریزی کرده و به واسطه ی وجودش عدالت به نحو احسن ایجاد شده ، جایی در باب نظام مهندسی و ریاضیات عقایدی داشته که کاملاً اشتباه بوده بنابراین عدمِ دخالت در علوم دیگران یه موضوع بسیار مهم تلقی میشه و حتی درباره ی افرادِ به اصلاح همه چیز دان هم این امر صدق می‌کنه . البته بنده معادل امروزی واژه ی همه چیز دان رو پیدا نکردم چراکه احتمالاً با گسترش دانایی این واژه کمتر استفاده میشه و اغلب تخصص اصلی افراد مطرح میشه البته مخالف این حقیقت که افرادی شایسته ی لغب همه چیز دان بودنند نیستم . 

بنا به عهدی که بر آن استوارم ، انتهای شماری از مطالب به اهمیت وجود رسانه های ارتباطی به طریقه ی مذکور یادآور است . رسانه های ارتباطی به طریقه مذکور نه فقط امکانی مهم را فراهم می‌گرداند تا « علم و توانایی نزد عموم » شکوفا و مورد بهره‌بری همگان باشد بلکه بر اساس ساختاری متناسب که متخصصان اهل علم و دانش در جایگاه خود به نحو احسن حضور دارند ، اختلال به جهت دانایی‌ِ خطا را به حداقل میرساند ‌. برای باورمندان و پیروان ادیان الهی و خداباوران این نظام الگوگرفته از مساجد و برای همگان شکلی بسیار وسیع و گسترده تر از مراکز علمی و پژوهشی ، همانند دانشگاه ها است که در آن عموم ، جمیع متخصصین ، اهالی علم و اهلی دانش به دانایی‌ و شناخت صحیح و مناسب ، در باب هر موضوع و مقوله دست میابند و به توانایی برجای آورده میشود .