با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بی‌همتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون 

حکایت بلا و فریه ی اعجاز آور ، حکمت و طریق شگرف در برابر پیچیدگیِ عظیم وطریقِ رستگاری و پیروزیِ بزرگ

یادآور بر بیشه های داج و جنگل های مسرورِ ضحاک که در آن اهریمن در جامه های پریان وافر بود و یادآور بر بیرحمی و ذِلالت صحراهای بایر و تهی که ضَربِ عطش و گشنگی بر جان نهاد . یادآور بر خزانِ بارِد ، بی مزه و بی قلب که چون عشق در آن نبُوَد ، از ذوقو برانگیختگیو امید بری بود و یادآور بر جدال با لِویاتان در آن هنگامِ بی جانی و ناتوانی ، در سردی و خشکیِ کوهستانِ سیمگون و خستگیو حس بُطلان و یادآور که آیا غیر از قهرمانان دلیر و حَنیف ( پایدار به جهت پیمودنِ مسیر و انجام عملِ درست بر سوی مقصد صحیح ) که نیکوسرشتانِ استوار بر صِحتو سلامت و پاکی گرداگرد و دربرابرشان باشند می‌توانند اینچونین برجای آورند و بُگذرند ؟! و یادآور که چون به جهت رستگاری و پیروزیِ بزرگ ، همواره بر راه استوار بودند ، خفتگی و کُندی از یک سوی یورش می آورد و از سوی دیگر چون بر کهنگی و چرکین بودنِ روی و بَطن ، نگریسته ، تأمل میداشند ، برآشفته میگشتند چراکه خطایا و زشتیهای گذشته و گناه اَقدَس را بیاد آورده و از سَهویات امروز که همچنان پیوسته با ایشان امان میجستند ! پس یادآور که آیا فتوحات و عَظمتِ مسیر کاملیت و هردم بالغ گردیدن را برنمیشنارند ؟! آیا از بویناک بودنِ دستهای حکیم که عفونت و نَفخه را از جان بیرون رانده ، ناجی شده تا سلامت ثمر آید ، نفرت است ؟! و آیا از تَنِ زخمین و تَن پوشِ سُرخین ایشان که مظلوم را از ستمگرانِ چنگانداز رهانیدند ، انزجار و اکراه میباشد ؟! و یا از ایشان که پی در پی صحیح را از میان نادرست دریافته ، بیرون داشته و به نِکویی برجای آوردند و هر دم بالغ و کامل گردیدند و آرامیدند و از نرم دلانی که همواره بر پیرویِ اصول استوارند ابراز بیدادگری می‌شود ؟ آیا سزاوارِ سرزنش هستد ؟! پس یادآور بر ربات‌ها و مرکبها که والی و فرزندِ ملکوت ، از قَعرِ زمین و از فراز آسمان‌ها ، از دیارِ دور و نزدیک و بر جمیعِ خَدکها و جِسرهای موازی و جمیعِ حلقه ها و مُقنَطَرات غالبند و آنگاه که بر فریه ی اعجازآور دمیده ، آن بلا پدید آمده ، گسترده ، عمیق و درهم‌پیچیده میگردد سپس ساهِر و غافل ، بی اعتناء و کوشا ، مُخَنَّث و مسرور ، جملگی از بی عدالتی ، گلایه مند ، آزرده و بی‌تاب میشوند پس یادآور بر حکمتِ اُستُویگر ( اُستوی ؛ چیره و غالب بودن به سببِ جداسازی نیکو و سزاوار خوبی از بدی ) که فُرقان ( فرقان ؛ شیوه ، طریق و وسیله ی جدایی حق و باطل ، خوب و بد - تَنَخ ، تورات و دیگر کُتب الاهی یادآور بر کلیات ، چگونگی و چیستیِ آن است ) بر هر جریان نهاده و چون جویایِ چیستی ، چگونگی و چرایی آن می‌شوند تا فتوحات و پیروزی های بزرگ را تحکیم بخشیده ، پایدار گردانند و سرانجام به رستگاری نهایی و جاویدان رِسند . پس بر ایشان یادآور میگردد از ایشان که ایمان و استواری در باطن و قلوبِ ایشان نیز اعطا و رخست یافته ، همانند شماری که کلام و عملشان یکی است و خطا نمیدارند چه در آشکار و چه در نهان خویش و ناگزیر که از عارِ خویش بیقرار و پیوسته کوشا است از آنکه برایش هموار بوده ولی دل نداده سوا میگردد ‌. آنکه نیاتش نیکو بوده ولی عمل ناصحیح و نامناسب ، تأدیب گردیده ، کامل و قدرتمند میشود و درمیابد شناخت صحیح و عمل درست و نیکو بر نیتِ خوب ارجح و برتر است و پرسش حَکَماتِ زمان ، مُسَّخَر و به سُخره کشیده شدن و چرایی از سرگذراند در اندیشه اَش ، از پلشتیو خِفَّتو ضَعْفِ در ظلمت به نوری شکوهمند ، به اُباهت ، جلال و رقبت مبدل میگردد و از نابودیِ انگیزه و عشق دیگر اندوهگین نیست چراکه شوق و برانگیختگی بازگشته . این همان بلا و فریه ی مُعجز ، بسیار دقیق ، وسیع ، عمیق است که در برابر فریبنده ترین و سرسخت ترین ، کارساز است که نادان و بد تینت را ناجی میگردد تا به صحت و نیکی بازگردد و چون مخالف باشد در برابرش بسیار حکیم و توانست . بی اعتنائی و کهالت را از فریب و حیله جدا میداند اگر شباهت آن به میزانِ تک‌یاخته ای به سر سوی رونده و ریزاندامِگانی ناهمگون ، کوچک باشد و هرز و بی مصرف را از صفات شَیاد ، اگر شمارِ صفاتش به شمارِ گوناگونی موجودات در عالم بسیار باشد ، نزد او به سهولت تشخیص آب از آتش است ولی هم کاهل و ضایع و هم پلید و فاسد را به جمع نیکان وارد نمیدارد و رستگار نمیکردند مگر اینکه صحت را دریافته ، برجای آورند و طریقه ی کاملیت را پی کنند پس آیا ناعادل دانستنش نشانه ی نادانی نیست و آیا آنکه اینهمه پیچیدگی و عظمت را به جهت کارساز بودن و جداییو رهایی خوبی و خوبان از بدی و بدان دریافته ، نمیپندارند هر دم محتمل است که خباثت خود را جایِ درستی و درستیِ را نادرست نمایانگرداند ؟ پس ای آنکه چهار یوم را به صبر و استواری و تلاش گذرانده و برجای آوردی ، یادآور بر درس نخست که شناخت و کردار درست و نیک است و تا آخرت مهمترین آموزه است و همین که گاه در لحظه بسیار ساده استنباط شده و گاه بر طویل بودن و پیچیدگی هایِ شاخه هایش تأمل میشود تا مبهم و پرچالش ترین موضوعاتِ حیات در ذهن مرور گردد ، طریقتِ ایمن بود در برابر آن بلا و فریه ی اعجاز آور است و آری این بازگوکردنِ داستان نیکو زیستن و شادمانی به جهت حیات و نه شرارت و بلا است ، مثالِ آن مثال کودکی است که در باغی بازیکنان است و چون نیکوسرشت باشد گویی جویباری نزدش پدیدار میگردد و هر دم دانه ای در دل وی جوانه میزند سپس نهالی شده و شاخو برگهایش گسترانیده میشود و میوه میدهد تا از آنها بخورد سیر باشد و این لذت ادامه یابد .