بخش دوم ؛

در بخش گذشته به این توجه شد که نظم در جهان چه نقشی دارد و در عصر نوین ساماندهی و دارای نظم و هدفمند بودن جریانات به واسطه ی رسانه های ارتباطی به طریقه ی مذکور چه تاثیری دارد .

 

توصیه مهم بر سخنوران و بخصوص رهبران برنا ؛

چه در بستر رسانه ها و در کل برای هر نوع بیان تاثیر برانگیز بر دیگران که وافراً رهبران برنا بسیار نسبت به آن حاجتمندند اصولی صدق میکند که بیان را نافذ و جاذب جلوه میدهد و بخصوص اینکه غالباً رهبران بسیار با فلسفه و حکمت سروکار دارند میبایست یادآور باشم که از بزرگترین ضعف های فلاسفه و حکیمان این است که نمی‌توانند منظورشان را به شیوه ای که برای عموم قابل فهم باشد بیان نمایند ، چراکه معمولاً مباحث و مطالبی که کمتر به آن موضوع اشاره می‌شود و یا کمتر موردِ کنکاش و عمیق نگری است ، در عین حال که بسیار مهم است از سوی ایشان به عنوان رهبر و یا فلاسفه بیان میگردد با اینکه نافذ و جاذب بودنِ کلام که لازمه ی موثر واقع شدنش است ارتباط مستقیمی دارد به همین بیان قابل تفهیم .

بدین سبب همکاریِ صاحب نظران با یکدیگر راهگشای بسیار مهمی محسوب میگردد تا موضوعات مهم به زبانی مناسب مطرح و موثر واقع گردد و این ضعف و نقص فلاسفه و حکیمان به عنوان رهبر و تعلیم دهنده و راهنما رفع گردد . در ادامه به فواید و عیوب تمثیل و متشابهات نیز اشاره میگردد .

 

تفاوت جهان ، دنیا عالم و عالمین ؛

جهان را میتوان مجموعه ای نام داد که بشریت بر آن فائق و کره ی زمین (عرض) بخشی از آن .

دنیا را میتوان به اصطلاح عالَمی که به زمان مرتبط و محصور است تعریف داشت . از هنگام تولد تا هنگام مرگ یک شخص ، عالمی که شخص دربرِ آن طولِ زندگانی اَش گنجانده می‌شود را دنیایِ وی میتوان تعریف داشت . 

عالم و عالمین ؛ برای تعریف عالَم شاید بهتر باشه ابتدا از عالمین یا عالمیان تعریفی داشت ؛ پیش از آن میبایست به نظریه ای اشاره داشت که بیانگرِ این است که جهان انتهایی دارد . اگر تعریف جهان مطابق تعریف ذکر شده باشد جهان بخشی از عالمی است که احتمالأ ما قادر به ثبت و یا فهم آن بوده ایم . بنابراین اگر جهان بخشی از عالمی باشد که ما قادر به فهم و مقیاس و اندازه گیری و تفهیمِ تمام این عالم نباشیم مجموعه ای از هرآنچه از طریق احساساتمان درمیابیم ، فرض و وصفش میداریم در وضعی که نسبت به تمامش فهمی باشد ما تنها توانسته ایم عالم را بشناسیم و از باور بنده اگر دارایی های شناختیه واقعی و قابل ثبت و نظریات و فرضیات و وصفیاتِ احتمالی و خیال پردازانه ی تمام اذهان بشریت درکنار هم جمع بشود بعید است تمام عالم قابل شناسایی باشد ولی با این فرض که عالم را شناخته ایم ، عالم نیز قسمتی است از عالمین یا همان عالمیان .

به پوچی رسیدن ؛ ژرف نگری در فلسفه همواره محتمل است با رسیدن به پوچی همراه باشد ولی همین فلسفه و حکمت است که خود بر این وضع نیز ناجی میگردد تا از آن دچارِ پوچی شدن رهایی دهنده باشد . بنابراین میبایست یادآور بود که این ژرف نگری ها به سببِ کسب شناخت های گوناگون است و چونانکه در شاخ و برگهایش مسابحة میشود آن ثمرات علمی و شناختی حاصل میگردد ، همان ارزشمندو گرانبها ترین ثروت هایِ بشر و البته که همانند سفر بر دلِ مغاکیست که درخششِ نوری طلایی و رنگارنگ که از بازتابیدنِ بر زَر و گوهر های بسیارِ درونش می‌تابد باشد و حکیمان و فلاسفه هرچه بیشتر بر اصول آگاهند در این مسیر برایشان همانند عصایشان تا مایه ی استواری .

نتیجه و پاداش ؛ عالم را نظر داشتن یک موضوع است ولی نیکوست که به تعادل بر کار بود همانا خردمندان یادآور میشوند ما نمی‌دانیم انتهای عالم و عالمی دگر چه باشد ولی در تلاشیم از تاریکی های دریا تا به دور ترین سیارات سفر کنیم و همین عزم سفر و در پی اش کوشا بودن کلید موفقیت محسوب میگردد چراکه دائماً مایه ی پیشرفت و خرسندی .


در ادامه...

مسئله شر و شک به قانون عدالت ؛