با یاد و تمنای یاری از یگانه پروردگار بی‌همتا و (صمد) و تمام اهل درستی و نیکی و حق و عدالت با عقاید و آیین های گوناگون 

داستان پوشش و حجاب 

تو مطالب قبلی یه مطلبی داشتیم با عنوان « چرا جفت ها انقدر روی رابطه ی زوجشون حساس هستند » و کلیتش این بود که بشر اغلب خواهان رسیدن به اهداف بزرگِ و هرچی هدف بزرگتر ، پیمودنِ مسیر سختتر پس کار گروهی لازمه ، در میان تمام این روابط همکاری زوج انسان میشه مهمترین نقطه ی قوت تو زندگی ، حالا هرچی تمرکز و وجود اون زوج بیشتر نسبت به هم معطوف باشه ، طبیعتاً تضمین موفقیتشون بیشتره و حالا اگر یکی از دو طرف ، « در قالب رابطه ی حرفه ای زوج ها » به سویی دیگه گرایانده بشه ، قطعاً موجب نگرانی دیگری میشه که مهمترین همراهش رو از دست داده . بنابراین کاملاً منطقی که به قضیه نگاه کنیم ، درباره ی پوشش و حجاب هم شبیه به همینه ، یه افرادی هستن مثل خانواده و کمتر پیش میاد شخصی نگران این باشه که چرا زوجش به خانوادش نزدیک و باهاشون راحتِ چراکه قرار نیست جایگزینِ خودش بشن و احساس نگرانی نمیکنه ولی اگر زوج فردی با همگان ، در گفتار ، رفتار و صمیمیت و ظاهر ، همون‌طور مواجه بشه که با زوجش ، این موجب میشه انسان پیش خودش احساس کنه با دیگران فرقی نداره . یه تیم والیبال دونفره در نظر بگیریم که از دو عضو تشکیل شده و یکی از اون دو نفر میره تو شهر هرکی رو که میبینه بهش میگه بیا با هم تیم والیبال تشکیل بدیم ، اگر این عجیب بنظر میرسه ، یه چیزی از این عحیبتره که خیلی از افرادی که نسبت به حدود پوششون توجهی ندارند دلیلش بی اعتناء بودن نیست ، کثیری اصلاً به این مسائل فکر نمیکنن ولی در واقع از این پِی تأثیرات بسیاری حاصل میشه . هرگز اینرو فراموش نکنیم که نوع و حدود پوشش تنها با توجه به در نظر گرفتن اینچونین مسائلی تعیین نمیشه بلکه نسبت به پرشمار مواردی به عنوان مثال ساکنین نواحی گرمسیر یه پوششی دارن ، موقع ورزش و دویدن یه لباسی مناسب هست پس هر دو مبنا میبایست مد نظر باشه . 

تصور کنیم تو یه جای گرمسیری هستیم که همه شلوارک میپوشن ، اونجا دیگه فردی از همسرش انتظار نداره چرا تو بین من با بقیه فرقی نگذاشتی و از طرفی دیگه نگاه اهالی شهر هم به نوعیِ که چون همه با اون پوشش هستن ، نگاه و قضاوتی ویژه ندارن .

نهایتاً اینکه هر کدوم از ما انسانها یه حدودی برای خودمون تعیین میکنیم ، با چه شخصی ، به چه دلیل ، به چه حدود سخن بگیمو صمیمی بشیم ، چه میزان اجازه بدیم بهمون نزدیک بشه و به وجودمون پِی ببره و چه حدود به دیگران نزدیک بشیم و میشه گفت وجودمون مثل معدنی از طلاست که موقع خرج کردنش با حساسیت عمل میکنیم ، همونطور هم وقتی معدنی از طلای دیگران در اختیارمون قرار میگیره با گفتار و نگاه و رفتارمون غارت و چپاولگری نمی‌کنیم .

یکی از مهمترین کلید ها تو زندگی اینه که هرکاری می‌خوایم انجام بدیم به دلیل و نتیجش فکر کنیم . گاهی لازمه لباس سنگین شوالیه بر تن کنیمو بجنگیم تا روح و روانمون رو غارت نکنن ، گاهی لازمه جامه ی آهنین رو برکنیم ، گاهی لازمه از تکه تکه های سنگ های طلای با ارزش معدن طلامون حفاظت کنیم و گاهی لازمه از اون طلاها خرج کنیم . چنانکه جویای رستگاری هستیم ، اینا همه به دو عامل بستگی داره ؛ گاهی ما عیب و مشکلی نداریم ، شرایط و اوضاعی غالبِ که منصفانه و مطلوب نیست ، گاهی همه چیز متعادل و منصفانست و لازمه ما به جهت تصمیم خودمون ، دلیل و نتیجش آگاه باشیم .